پس از گذار سخت از ناترازی برق در تابستان و خاموشی خسارتبار صنایع، این بار همچون سالهای گذشته موضوع «ناترازی گاز» مورد توجه همه قرار گرفته است و تند و تند دربارهاش حرف میزنند و مینویسیم.
میگویند «این نیز بگذرد»، میگذرد اما بسیار سخت میگذرد… جانِ صنعت را به لبش میآورد تا بگذرد.
ماجرای عجیب امسال که در سالهای گذشته تقریباً پیش نیامده بود، جیرهبندی برق خانگی در فصل سرماست؛ حالا که گاز کم داریم، نیروگاههایمان که عمدتاً سوخت گازی دارند، برای تولید برق کم آوردهاند؛ امسال، هم برق کم داریم و هم گاز!
بارها پیش آمده مثل خیلیهای دیگر که در تاکسی درباره مسائل روز صحبت میکنند، نظر کارشناسی میدهند و تحلیل میکنند، به عنوان یک خبرنگار پای صحبت بقیه نشستهام و گوش دادهام تا بدانم مردم عادی که در فضای کاری من نیستند، نظرشان درباره اتفاقات روز چیست. یکی دو سال اخیر که خاموشیها کمتر ترکشش به برق و گاز خانگی اصابت کرده و هموطنانم نسبتاً خوشحال و راضی هستند، با خودم فکر میکنم که احتمالاً اخبار روز صنعتی را دنبال نمیکنند. شاید هم هیچکدامشان در معرض تعطیلی واحدهای صنعتی کوچک و متوسط قرار نگرفتهاند؛ شاید هیچکدامشان سودآوری کمتر کسبوکار دامنشان را نگرفتهاست. حالا که امسال، از اواسط پاییز، ساعاتی از شبانهروز را در یک محفل دلانگیز، در تاریکی زیر نور شمع و کنار گرمای دلچسب بخاری سر میکنند، شاید برای بعضیهاشان سوال ایجادشدهباشد که چرا برق را قطع میکنند؟ حالا که کولرهای همه خاموش است، مصرف برقمان هم که زیاد نیست.
بـگـذریم…
اخیراً نامهای از سوی هشت شرکت بزرگ از تولیدکنندگان آهن اسفنجی خطاب به اتابک، وزیر صمت، نوشته شد که نویسندگان نامه از محدودیتهای گازی برای تولیدکنندگان آهن اسفنجی ابراز نگرانی کردند.
گاهی از خودم میپرسم مگر ممکن است کسانی در جایگاه تصمیمگیری نشسته باشند و از الفبای امور بیخبر باشند؟ اصلا این تصمیمگیریها بر چه مبنایی است؟ وقت صدور بخشنامهها و قوانین، دقیقاً چه مواردی را لحاظ میکنند و در نظر میگیرند؟ اغلب برای اینکه خودم را قانع کنم، به خودم میگویم این موضوعات به قدری پیچیده و تخصصی است که ذهن محدود من بسیاری از جوانب را نادیده میگیرد؛ اما جملهای در این نامه توجهم را به خودش جلب کرد که حائز اهمیت است؛ البته شاید بهتر باشد که بگویم خندهدار است. نویسندگان نامه، خطاب به وزیر صمت اما در واقع خطاب به افرادی که در بخش مربوطه در وزارت صمت کارشناسی میکنند -احتمالاً با اشک و آه و خون و تاسف- اشاره کردهاند که «گاز» در واحدهای تولید آهن اسفنجی به عنوان خوراک و مواد اولیه است و نمیتوان چیزی را جایگزین آن کرد. اگر فکر میکنید که مثل سوخت سایر صنایع قابل جایگزینی است، نخیر، این طور نیست. ممکن است اعمال برخی از این محدودیتها ناشی از عدم اطلاع کافی در این خصوص باشد!
این جمله را باید چندبار بخوانیم تا به عمق فاجعه پی ببریم؛ عدم اطلاع کافی در این خصوص؟!
کسانی پشت میز تصمیمگیریهای کلان کشور نشستهاند که ممکن است از این موضوع اطلاع نداشته باشند؟ برای کسی که در وزارتخانهای تخصصی نشسته و سیاستگذاری میکند، باید این موضوع را متذکر شوند؟ باید ازشان بپرسیم که آقایان مسئول صنعت، شما میدانید خوراک واحد احیا «گاز» است و کورههای قوس الکتریکی، با «برق» کار میکنند؟! اصلاً میدانید خاموششدن کورهها چه زیانی به واحدهای تولیدی وارد میکند؟ یا تصورتان این است که یک دکمه خاموش و روشن دارد و تابستان هفتهای چند روز کلید خاموشش را میزنیم که ناترازی جبران شود. از وضعیت میادین گازی خبر دارید؟ از خسارات بستهشدن چاههای نفتی چطور؟ این نامهها خطاب به عموم جامعه که سرگرم زندگی عادیشان هستند نوشته میشود یا خطاب به کارشناسانی که در بالاترین سطح تصمیمگیریهای صنعتی و اقتصادی نقش دارند؟ اگر قرار است ما بدیهیترین موضوعات را به سیاستگذار یادآوری کنیم، وای به حالِ صنعتِ ما!
در بخش بعدی نامه هم یادآور شدهاند که این واحدهای صنعتی در مناطق محروم قرار دارند و خاموشی آنها ممکن است باعث آسیب به معیشت مردم بشود.
این هم درد دیگریست!
جناب مسئولی که نمیدانی گاز خوراک واحد احیاست و کورهها برق میخواهند و خبر نداری یک چاهِ نفتی مثل قابلمه نیست که درش را برداری و با کفگیر ازش نفت بیرون بیاوری و بعد درش را ببندی؛ و نمیدانی واحدهای صنعتی ما در کدام نقاط کشور قرار دارند، بیا بنشین کنار من، انگار که من و تو چندان تفاوتی هم باهم نداریم. نداشتن یک نگاهِ همهجانبه و تخصصی را که بعد از هر سوالِ بیپاسخ به رخِ خودم میکشیدم تا سوالِ زیادی نپرسم، خیلی هم منصفانه نبود. بیا تا من برایت توضیح دهم که برق و گاز آنقدر هم در صنعت فولاد بیمصرف نیستند؛ گاهی به کار میآیند. شاید ندانی کجا به کار میآیند اما این را از من و ما بپذیر، جایِ دوری نمیرود.