جستجو

گفتن صبح زود پاشیم. هشت و نیم دم در هتل. نه به خوابمون می‌رسیدیم نه صبحانه هتل.

تازه می‌خواستم اون روز توی نمایشگاه متالکس کلی مصاحبه کنم و سوژه جدید پیدا کنم. ولی خب بازدید از مبارکه هم جزو برنامه‌های سفر اصفهان بود و خداییش روم نمی‌شد نرم. نه اینکه وسوسه دیدن اونجا رو نداشته باشم، ولی تصور گرمای محیط و کثیفی کارخونه و تجسمی که از فضای اونجا داشتم چندان اشتیاقی ایجاد نمی‌کرد. ماسک همراهم نبود و اصلاً دلم نمی‌خواست مشکل مزمن ریه‌هام توی هوای آلودهٔ اونجا عود کنه.

سوار که شدیم بیش از دو سوم اتوبوس خالی بود! یعنی چی؟ پس بقیه همکارا چی؟! خواب، نمایشگاه، خرید… 🤷

اتوبوس و جاده و طول مسیر و کم خوابی از شب قبل و پشیمونی از همراهی…

بالاخره رسیدیم. گفتن ۳۵ کیلومتر مربع وسعت کارخونه است. یا خداااا… یعنی بیش از وسعت خیلی از شهرهای ایران.

بَدو ورود رفتیم تو سالنِ نمایش و فیلم کوتاهی دیدیم از تولیدات روابط عمومی مجموعه فولاد مبارکه. خداییش بدجوری حس میهن‌پرستی آدم رو قلقلک می‌داد. بعدش باغچه نمادینی رو دیدیم که درخت‌هایی به یاد برخی شهدا و یا به دست برخی بازدیدکنندگان معروف کاشته شده بودند؛ و بالاخره بازدید از محوطه اصلی رو با ناحیه آهن‌سازی شروع کردیم. سوله‌ای عظیم با هشت کوره قوس الکتریکی. صدای محوطه کم نبود ولی برخلاف تصورم هیچ خبری از آلودگی هوا و غبار محیطی نبود. و ناگهان چشمم به نقطه‌ای داغ خیره موند، انگار خورشید رو از یه پاتیلِ معلق سرازیر می‌کردن توی یه مخزن عظیم؛ پشتم لرزید. تصور عظمت جایی که ایستاده بودیم و مرکز ثقل اتفاقاتی که در حال جریان بود. انگار تازه دوزاریم افتاده بود که کجا اومدم و چی پیش رومه. یعنی گردش چرخ دنده عظیم صنعت کشور از همین نقطه شروع به حرکت می‌کنه. اعداد روی تابلوی دیجیتال هوش از سر آدم می‌برد.

بیش از ۱۶۰۰ درجه سانتیگراد 🤯

از همون فاصله هُرم حرارت تو صورت آدم می‌زد. روم نمی‌شد از گرمای هوا گله کنم. منی که برای بازدید چند دقیقه‌ای وارد سوله شده بودم در مقابل کارگر و مهندسایی که روزانه چندین ساعت این شرایط رو تحمل می‌کنن تا انواع محصولات فولادی و مصنوعات فلزی به دست ما برسه، چه گله‌ای می‌تونم بکنم؟!

از ناحیه آهن‌سازی که خارج شدیم رسیدیم به یک سالن کوچک که حکم نمایشگاهی داشت از انواع کاربردهای محصولات فولاد مبارکه در انواع صنایع؛ از بدنه ماشین و موتور تا پوسته لوازم خانگی و قوطی مواد خوراکی و قطعات صنعتی و…

هنوز تو ذهنم درگیر پردازش داده‌های جدید و جایگزینش با تصورات قبلیم بودم که به سوله‌های عظیم محوطه نورد گرم رسیدیم.

مسیر عبور ما از راه‌های امن و مشرف به ماشین آلات و نقاله‌های ورق‌های فولادی بود. باز هم حکایت آهن گداخته و اراده آدمی در رام کردن هر آنچه در هستی ست برای نیل به پیشرفت و آرامش و آینده. ورقه‌های قطور فولادی بارها و بارها زیر چرخ سنگین غلطک‌ها نازک شده و با فشار آب پوسته برداری می‌شدند و مجدداً غلطک‌های بعدی و فشار آب و نقاله و غلطک و آب و… تا رسیدن به قطر مطلوب. یعنی به نتیجه رسیدن محصول اصلی مجتمع فولاد مبارکه؛ “ورق‌های رول شده فولادی”.

راستش دیگه روم نمی‌شد گله از گرما بکنم. ولی دروغ چرا، توی سالن نورد گرم چشمم قفل شده بود روی اون حجم آبی که در تمام طول ۱۲۰۰ متری خط نورد به‌طور مداوم و با فشار روی ورق‌های گداخته فولادی و غلطک‌های سنگین پمپ می‌شد.

خارج از سالن نورد اتوبوسی که ما رو توی محوطه مبارکه می‌گردوند منتظرمون بود. سوار که شدیم آقای نصراللهی کارشناس ارتباط با رسانه‌ها دوباره شروع کرد صبورانه به توضیح.

عجبا… دقیقاً دست گذاشته بود روی سوال ذهنی من. آب… بحران آب… هدررفت آب… آب و فولاد…

خوب شنیده بودم که به ازای هر کیلو فولاد فقط به حدود ۲٫۵ لیتر آب نیاز هست. حالا با چشم دیده بودم ولی این بار کسی بود مطلع و مسئول، که پاسخگوی همه سوالاتم بود. اینکه برخلاف شایعات مردم این آب نه از زاینده‌رود پمپ می‌شد، نه از دل زمین و چاه‌های عمیق استحصال می‌شد. مجتمع فولاد مبارکه با احداث کیلومترها خط لوله، فاضلاب ۸ شهر مجاور رو به تصفیه خونه اختصاصی خودش میاره و از آب تصفیه شده‌ای که خودش به دست آورده روند تولید آهن و فولاد رو پیش می‌بره. و مابقی آب مورد نیاز هم بزودی از سواحل جنوبی کشور پمپ میشه؛ و این یعنی بی‌نیازی کامل از استحصال آب زاینده‌رود.

خیلی برام جالب بود که در این روند هیچ چیزی هدر نمی‌شد. از فاضلاب ورودی، آبِ تصفیه شده برای کارخونه به دست میاد، در حوضچه‌های تصفیه، پروژه پرورش ماهیِ خوراکی تعریف شده. پسماند این حوضچه‌ها به عنوان کود در چندین هکتار جنگل مصنوعی که خودشون کاشت و ایجاد کردن مصرف میشه.

و آبی که در پروسه نورد گرم مصرف میشه پس از چند مرحله چرخهٔ بازیافت نهایتاً با سیستم آبیاری قطره‌ای به مصرف همان جنگل‌های شهرک فولاد مبارکه می‌رسه. حس خوبی پیدا کرده بودم. اینکه چیزهایی می‌دونستم که سایرین ازش بی‌اطلاعن و کلی حرف نگفته دارم که تو جمع همکارا و آشناها بگم. هنوز داشتم بحث خوشایند ارتباط آب و فولاد را برای خودم مرور می‌کردم که رسیدیم مقابل نیروگاه برق ۹۱۴ مگاواتی. ای بابا، نشد که! بخاطر نیروگاه‌هایی که خود مجتمع فولاد مبارکه ساخته، برق مصرفیشون هم برخلاف تبلیغاتی که می‌شد کمترین فشار ممکن روی شبکه برق سراسری و مصارف خانگی وارد می‌کنه (بگذریم که در سالهای اخیر بخاطر کمبود مشکلات موجود، بخشی از برق تولیدی مجتمع مبارکه به شبکه سراسری و‌مصارف خانگی تعلق می‌گیره و خودش از برقی که تولید می‌کنه بی‌بهره می‌مونه)

راهنمای خوب و صبورمون گفت که این فقط یکی از سه نیروگاه اختصاصی مجموعه است. یعنی یه نیروگاه دیگه هم هست و یه نیروگاه خورشیدی ۶۰۰ مگاواتی که انرژی پاک تحویل می‌ده (و به تازگی حدود 120 مگاواتش وارد مدار شده). مجموع برقی که فولاد مبارکه از طریق نیروگاه‌های خودتامین و با سرمایه‌گذاری خودش فراهم می‌کنه 850 مگاواته و مجموع برقی که نیاز داره تا با ظرفیت کامل کار کنه حدود 1610 مگاوات.

خوبه‌ها. خنکی قوطی آبمیوه‌ای که توی اتوبوس بهمون دادن حالا دیگه توی دستم خیلی دلچسب‌تر شده بود؛ یه نوشیدنی خنک و گوارا که حالا دیگه برام قوطیش جذاب‌تر از آبمیوه‌ی توش بود. یه ورق نازک و نوردشده‌ای که هم سیر تولیدش رو دیده بودم، هم می‌دونستم که روند پیچیده تولیدش هم کاملاً بومیه، هم هیچ فشاری به منابع طبیعی آب و شبکه برق سراسریمون نمیاره، هم نقشی توی آلودگی هوای استان و کشور نداره. الان توی دستم محصولی بود که برام ارزشمندتر و دوست داشتنی‌تر از قبل بود، کالایی که حالا وظیفه خودم می‌دونستم بعد از مصرف با رسوندنش به چرخه بازیافت سهم خودم رو در حفظ این کالای ارزشمند صنعتی ایفا کنم تا منم به نوبه خودم در حفظ و حراست از سرمایه‌های ملی کشورم قدمی برداشته باشم. در راه برگشت به اول صبح فکر می‌کنم، به خوابی که نصفه کاره موند، به صبحانه‌ای که نخوردم، به خواب‌آلودگی طول مسیر و ، به عظمت کارخانه‌ای که بخش کوچکی از اون رو دیدم. به روند تولید ارزشمندترین و سودآورترین کالای غیر نفتی کشور که کمی باهاش آشنا شده بودم. به رفع ابهام ضررهای زیست محیطی و آلودگی هوا و مصرف آب و برق این مجتمع عظیم و پرافتخار. به این همه تکنولوژی بومی و مهندسین و تکنسین‌ها و کارگرهای سخت‌کوش و بی‌ادعا. به روزی که تا این حد برام غیرقابل پیش‌بینی، ولی مفید و دوست داشتنی بود.

خلاصه که عجب روز مبارکی بود، روز بازدید از فولاد مبارکه.

✍️ نظام الدین عرب‌زاده جمالی

لازم به ذکر است مسئولیت حقوقی تمامی محتواهای تولیدی معدن‌مدیا به عهده رسانه «نوآوران معدن» با شناسه مجوز 88190 می‌باشد؛ سایر محتواهای درج‌شده بازنشر و با ذکر منبع است.