معنای عبارت «کمینهمحصول پذیرفتنی» یا MVP چیست؟
یکی از مهمترین مفاهیم مطرح شده در حوزهی کارآفرینی، MVP یا Minimum Viable Product است. این اصطلاح که معادل فارسی آن «حداقل محصول پذیرفتنی» است، به محصولی گفته میشود که دارای حداقل ویژگیهای لازم و کافی برای عرضه به مشتریها باشد و هدف از ارائه آن، مشاهده بازخورد مشتریها نسبت به محصول است. این محصول یک نمونه ناقص از محصول نهایی نیست؛ بلکه یک محصول قابل فروش است که میتواند در آینده ویژگیهای جدیدی به آن اضافه شود. این لغت در سال ۲۰۰۱ برای اولین بار توسط فرنک رابینسون ارائه شد و توسط استیو بلنک و اریک ریس همگانی شد.
تولید یک محصول با ویژگیهای زیاد، کاری سخت و زمانبر است و همچنین امکان شکست خوردن آن وجود دارد. اما تولید یک MVP به کارآفرینان کمک میکند که فرضیه خود را با کمترین تلاش و هزینه ممکن آزمایش کنند. حداقل محصول پذیرفتنی دارای ویژگیهای اولیه و اساسی برای گسترش محصول در آینده است. توسعه دهندگان معمولا این محصول را به زیر مجموعهای از مشتریهای بالقوه عرضه میکنند. آنها از طریق بازخوردهایی که از مشتریهای خود می گیرند، میتوانند چشمانداز خوبی نسبت به نمونه اولیه و اطلاعات مرتبط با بازاریابی به دست آورند. این کار از ساختن محصولی که مورد استقبال مشتریها قرار نگیرد، جلوگیری میکند.
MVP یا حداقل محصول پذیرفتنی، در واقع ورژنی از یک محصول جدید است که یک تیم میتواند به کمک آن، حداکثر اطلاعات لازم درباره بازخورد مشتریها را با حداقل تلاش ممکن به دست آورد. حداقل محصول پذیرفتنی یک محصول دستساز است که طی فرآیندهای تولید ایده، نمونهسازی، ارائه، جمعآوری دادهها، تجزیهوتحلیل و یادگیری تولید میشود. این مراحل چندین بار تکرار میشوند تا درنهایت یک محصول مطلوب تولید شود یا بهعنوان یک محصول ناموفق در نظر گرفته شود.
چرا می بایست کار خود را با MVP آغاز کرد؟
ممکن است اعضاء یک تیم استارتاپی تصور کنند که روی معدنی از ایده ها نشسته اند، اما ساختن یک محصول کاملاً عملی بدون دانستن این که آیا آن محصول دقیقاً نیاز مشتری است، اتلاف منابع ارزشمند است. اما MVP به تیم اجازه می دهد که بیشترین میزان مطالعه را در مورد مشتری انجام دهند. همچنین با استفاده از آن می توانند پیش از اینکه وقت زیادی را صرف کنند، ایده خود را به آزمایش گذارند.
وجود MVP به شما می کند تا مشتریان خود را بشناسید، بفهمید کجا می توانید آن ها را بیابید و به علاوه رفتار آن ها را مطالعه کنید. از طریق MVP می توان فهمید که مشتریان چگونه شما را پیدا می کنند، حاضرند چه قیمتی بپردازند و از همه مهم تر اینکه قبل از این که وقت و پول خود را برای توسعه این محصول صرف کنید، MVP به شما می گوید که آیا این کار صحیح است یا خیر.
تعریفی دیگر برای حداقل محصول پذیرفتنی
در تعریف دیگری که خیلی شبیه به تعریف متداول از حداقل محصول پذیرفتنی است گفته می شود که اگر محصول خروجی شما شامل شش ویژگی اصلی دلپسند، قابل استفاده، قابل اطمینان، ارزشمند، کاربردی و انجام شدنی باشد، به جای اینکه شما محصولی را وارد بازار کنید که کاربردی و تا حدی قابل اطمینان باشد، محصولی را وارد بازار کنید که هر شش ویژگی فوق را به اندازه قابل قبولی داشته باشد.
هدف از ساخت حداقل محصول پذیرفتنی چیست؟
توانایی سنجش فرضیههای یک محصول با حداقل منابع موردنیاز
افزایش سرعت یادگیری
ارائه هرچه سریعتر محصول به مشتری
ایجاد نمونه اولیه و توسعه ویژگیهای آن در آینده
کاهش اتلاف زمان برای طراحی بخشهایی که مورد توجه مشتری نیستند
نمایش تواناییهای تیم توسعهدهنده در ساختن محصول مورد نیاز
مراحل ساخت یک MVP
هیچکس دوست ندارد زمان و پول خود را صرف ساختن محصولی کند که کسی حاضر نباشد آن را خریداری کند. نظرسنجی از دیگران یکی از راهحلهای این مشکل است؛ اما از آنجایی که تفاوت زیادی بین حرف زدن و عمل کردن وجود دارد، این راه نمیتواند بازخورد مناسبی به سازندگان محصول بدهد. بنابراین ساختن یک MVP میتواند کمک زیادی در این زمینه به شما ارائه دهد. اما برای ساخت یک MVP چه نکاتی را باید در نظر بگیریم؟
قدم اول: هدف و مخاطبان خود را تعریف کنید
اولین قدم برای ساخت یک MVP این است که طرح یا ایده کسبوکار خود را بهطور کامل تعریف کنید. خود را جای مشتری بگذارید و از خودتان دو سؤال پرسید: ۱- چرا من به این محصول احتیاج دارم؟ ۲- این محصول چگونه به من کمک میکند؟ پاسخ دادن به این دو پرسش، نیازهای مشتری و هدف از ساختن محصول را برای شما مشخص خواهد کرد.
قدم دوم: رقبای خود را بشناسید
اگر در حال حاضر محصولاتی مشابه با محصول یا خدمات شما در بازار وجود دارد، باید آنها را به خوبی تحلیل کنید. گاهی اوقات کارآفرینان به دلیل ایمانی که به خاص بودن ایده خود دارند، فراموش میکنند که باید ابتدا بازار رقابت را بررسی کنند. ابزارهای مختلف زیادی وجود دارند که میتوانید به وسیله آنها ترافیک سایت رقبای خود را بررسی کنید.
قدم سوم: مسیر حرکت مشتریها را تعیین کنید
بررسی یوزرفلو یا مسیر حرکت مشتریها در وبسایت، این امکان را به شما میدهد که بدانید کدام قسمتهای وبسایت خود را باید تقویت کنید. بهعنوان مثال، وبسایت Zappos یک فروشگاه معروف آنلاین کفش است که اولین فعالیت خودش را با یک MVP آغاز کرد که در ادامه در مورد نوع MVP که به کار برد صحبت خواهیم کرد. هدف از راهاندازی این وبسایت این بود که مشتریها بتوانند کفشهای خود را بهصورت آنلاین خریداری کنند. بنابراین آنها باید بر مواردی مانند: پیدا کردن کفش مناسب، خریدن کفش، مدیریت سفارشها و تحویل دادن سفارشها تمرکز میکردند. امروزه ابزارهای زیادی وجود دارند که برای تشخیص یوزرفلو به شما کمک میکنند.
قدم چهارم: لیستی از امکانات ضروری تهیه کنید
بعد از اینکه مسیر حرکت مشتری را تعیین کردید، باید لیستی از امکانات ضروری هر بخش تهیه کنید. معمولا هر بخش از یک سری امکانات اصلی و فرعی تشکیل شده است. آنها را به صورت یک لیست مشخص کنید. امکاناتی را که دارای بیشترین ضرورت هستند، در بالای لیست و موارد کماهمیتتر را در پایین لیست قرار دهید. در نهایت با توجه به اولویت ویژگیها برای ساختن آنها اقدام کنید. فراموش نکنید که باید به همه موارد لیست خود رسیدگی کنید.
قدم پنجم: بسازید، امتحان کنید و یاد بگیرید
بعد از مشخص شدن طرح اولیه و ساخته شدن محصول، نوبت به امتحان کردن آن میرسد. این بخش به دو مرحله آلفا و بتا تقسیم میشود. در بخش آلفا مهندسان کیفیتسنجی محصول را امتحان و مشکلات آن را مطرح میکنند. بعد از رفع مشکلات و در بخش بتا، محصول در اختیار کاربران قرار میگیرد و بازخوردهای آنها طی ۱ یا ۲ هفته بررسی میشود. درنهایت مشکلات مطرحشده برطرف میشوند و محصول ارائه میشود. مراحل امتحان کردن و یاد گرفتن میتوانند بعد از عرضه محصول، چندین بار تکرار شوند. این تکرار همان حلقه بساز بسنج بیاموز است که بارها برای یک ایده تکرار می شود و هربار با بازخوردی که از مشتری دریافت می شود، مراحل ساختن و سنجیدن تکرار می شود تا به محصول نهایی دست یابیم.
انواع مدل های MVP
الف: نیاز نیست چیزی بسازی، شبیهش کافیه!
۱- جادوگر شهر اُز (Wizard of Oz)
این مدل مربوط به زمانی است که شما محصولی که به نظر کار می کند و شبیه محصول واقعی است را به کاربر نشان می دهید در حالیکه همه عملیات های مربوط به سفارش یا تولید محصول به صورت دستی و بعد از گرفتن سفارش از مشتری انجام می شوند. این روش با عنوان «Flinstoning» نیز شناخته میشود.
نمونه Zappos
از مثال های معروفی که از این نوع MVP استفاده کرد، فروشگاه آنلاین کیف و کفش Zappos است که نیک سوینگ (بنیانگذار زَپوس) در سال ۱۹۹۹ وب سایت بسیار ساده ای تاسیس کرد و به جای خرید و انبار کردن کفش، در عوض به تعدادی از مغازههای کفش فروشی در محله های مختلف رفت. او برای گرفتن عکس از کفشها و انتشار آنلاین آن از صاحبان مغازهها اجازه میگرفت. به محض اینکه سفارشی ثبت میشد، او به مغازه میرفت، کفشی که سفارش داده شده بود را خریداری میکرد، تحویل مشتری میداد، پولش را میگرفت و برمیگشت. همه این کارها را خودش به تنهایی و به صورت کاملا دستی انجام میداد. بعد از مدتی تعداد سفارش ها بالا رفت. نیک هم سایت خود را توسعه داد و شکل واقعی آن را خلق کرد.
این یک کسب و کار توسعه پذیر نبود. اما آزمایشی بود که به موسس اجازه میداد مفروضات خود را با سرمایه گذاری بسیار اندک اعتبارسنجی کند و پاسخی برای این سوال بیابد که: «آیا در حال حاضر، تعداد تقاضای کافی برای خرید کفش به صورت آنلاین وجود دارد؟
۲- کارپرداز (Concierge)
در این روش به جای ارائه محصول می توانید با سرویس های دستی شروع کنید. ولی نه هر نوع سرویسی! این سرویس باید دقیقا شامل مراحلی باشد که کاربر هنگام استفاده از محصول شما می بایست طی کند. این روش شباهت زیادی به روش جادوگر شهر اُز دارد با این تفاوت که تمام فرآیندها بدون هیچ تکنولوژی خاصی و به صورت دستی انجام می شوند و مشتری متوجه این روال نمی شود.
نمونه: Food on the table
مثال خوب برای این روش وب سایت Genius Kitchen (یا Food on the table سابق) است که به صورت هفتگی لیستی از دستور تهیه غذا و مواد غذایی که در فروشگاههای اطراف شما به حراج گذاشته شدهاند، برایتان ارسال میکند. همان طور که به نظر می رسد تهیه دستورهای غذایی هماهنگ با کالاهای حراجی فروشگاه های اطراف کاربر، کار سختی است.
بنیانگذاران این وب سایت نیز از ابتدای کار خود همه این موارد را برنامه ریزی نکردند. این دو بنیانگذار ابتدا با صاحب چند فروشگاه صحبت کردند و مشتریهای علاقهمند را پیدا کردند. آنها هر هفته به فروشگاه سر میزدند و یک دستور تهیه غذا را که مواد اولیهی آن حراج شده بود، از فروشگاه دریافت میکردند و برای کاربران به صورت ایمیل ارسال میکردند. آنها هر هفته از کاربران خود بازخورد میگرفتند و متوجه میشدند که چه کارهایی برای پیشرفت وبسایت خود باید انجام دهند.
آنها به مرور زمان مشتریهای خودشان را افزایش دادند تا جایی که مجبور شدند برای فرآیندهای خود برنامهنویسی کنند. و درنهایت توانستند کسبوکار خو را بهطور گسترده در سراسر کشور پخش کنند.
Concierge MVP، حداقل محصول پذیرفتنی است که با حداقل پیاده سازی فنی و یا حتی بدون آن اجرا میشود. بیشترین یادگیری را از مشتری و کمترین ریسک ممکن برای ساخت یک محصول بد را به شما می دهد.
۳- تکه تکه/تدریجی (Piecemeal)
ایده این روش استفاده از ابزارها و راه حل های موجود برای ارائه محصول به مشتری است، به جای اینکه یک پلتفرم یا وب سایت جدید را از ابتدا بنویسیم. به معنای واقعی سعی بر این است که با وصله پینه کردن ابزارهای موجود، محصولی با کمترین هزینه و در کمترین زمان ممکن به دست مشتری برسانیم. روش ایجاد حداقل محصول پذیرفتی تدریجی بین دو روش جادوگر شهر اُز و کارپرداز قرار می گیرد به این معنی که به جای انجام خدمات به صورت دستی، از ابزارهای موجود استفاده شود.
BJ Fogg، استاد دانشگاه استنفورد، ۱۸ سال بر روی رفتار انسانها مطالعه کرده است. او کشف کرد که با ایجاد یک عادت جدید برای هر کسی می تواند به او کمک کند. آنها باید در هفته ۳ کار خیلی کوچک را انجام دهند.
در عرض چند ساعت BJ توانست MVP خودش را بسازد:
فرم ثبت نام، یک فرم ساخته شده به وسیله Google Docs بود.
دستورالعمل در یک فایل Google Docs شرح داده شده بود.
یک ایمیل یادآوری هر روز به صورت دستی فرستاده میشد. اگر آن عادت کوچک خود را انجام داده بودید باید در پاسخ آن ایمیل یک “y” ارسال می کردید و اگر میخواستید به روز بعد بروید باید یک “y” دیگر نیز ارسال میکردید.
بعد از آن شما پاسخی دریافت میکردید که شما را تشویق میکرد و به شما دلگرمی میداد.
در حدود ۳۵۰۰ نفر از این محصول استفاده کردند و آن را دوست داشتند.
او مشکلی را پیدا کرده بود که ارزش حل شدن داشت و اعتبار خوبی به این روش ساده داد. در این میان چیزی که بسیار جالب است امکان انجام اتوماتیک همه مراحل است.
ب: محتوا بساز بجای محصول
ویدئوی معرفی، ویدیوی کوتاهی است که ضمن معرفی محصول، نشان می دهد چرا مردم باید آن را بخرند. اغلب این ویدیو یک انیمیشن ۹۰ ثانیه ای است. تهیه یک محتوای ویدیویی می تواند در مدت زمان کمی، حجم مخاطبان زیادی را برای شما به همراه بیاورد. این روش برای ساخت MVP زمانی بهتر است انتخاب شود که حتی ساختن یک محصول کمینه که بتوان با آن کار کرد نیز زمان و هزینه زیادی می برد. پس چنین ویدیویی ساخته می شود و ویژگی های محصول مورد نظر در آن معرفی می شود.
نمونه : Dropbox
ویدیوی اولیه دراپ باکس موسسان Dropbox میخواستند بدانند واکنش مشتریان به سایت چه خواهد بود و اینکه آیا ایدهشان پذیرفته میشود. همچنین آن ها در توصیف ایده به سرمایهگذاران و قانع کردن آنها مشکل داشتند. مشکل از آنجا ناشی میشد که نشان دادن نرمافزاری که در حالت نمونه کار کند تقریباً غیر ممکن بود و نیاز به برنامهنویسی طولانی و نفسگیر به همراه ریسک بالا داشت.
Drew Houston فاندر دراپ باکس، یک ویدئو ۳ دقیقه ای درست کرد و در آن مشخصات محصولش را بصورت کامل تشریح کرد. همین موضوع باعث شد تقاضا برای محصولی که هنوز تولید نشده بود در عرض یک شب از ۵ هزار نفر به ۷۵ هزار نفر برسد. دراپ باکس شرکتی با رشد سریع، ارزش مالی ۲۵۰ میلیون دلار، حدود ۸۰ کارمند، ۵۰ میلیون کاربر و درآمد ۲۴۰ میلیون دلار است (ارزش فعلی دراپباکس ۱۰ میلیارد دلار است).
۵- صفحه فرود (Landing page)
می توان با ساخت یک صفحه فرود یا لندینگ پیج ساده اما جذاب و حساب شده، تمامی ویژگی ها و معرفی محصول خود را تشریح کنیم و در قسمتی از طریق یک CTA) Call to action) یا تقاضا برای اقدام از کاربر، اطلاعات تماس دریافت کنیم. تقاضا برای اقدام یا همان CTA، تحریک فرد برای انجام یک کار خاص است که در قسمت های مختلف سایت یا اپلیکیشن مانند دکمه ها، لینک ها، بنرها و … استفاده می شود و کاربر را به انجام کار خاصی تشویق می کند.
شاید فکر کنید که لندینگ پیج یک ابزار بازاریابی نیز هست اما همچنان جزئی از «کمینه محصول پذیرفتنی» (MVP) به حساب می آید. Landing page پیشنهاد شما را معتبر میکند، راه حل مناسبی برای محصول ارائه می دهد، استدلال فروش و حتی اعتبار قیمت گذاری شما را تعیین میکند.
این کارهایی است که باید انجام دهید:
سعی کنید Landing page خودتان را جذاب و هنرمندانه بسازید.
در Google AdWord کمپین تبلیغاتی بسازید و ترافیک بازدید قابل قبولی را برای Landing page جدیدتان ایجاد کنید. حتی میتوانید به AdWord اجازه بدهید تا پیام های مختلفی از شما را نمایش دهد تا بتوانید تاثیر هر یک را بر روی چشم اندازی که دارید، ببینید.
از Google Analytics استفاده کنید. دانستن درصد نسبت افراد بازدیدکننده به ثبت نام کنندگان بسیار مهم و حیاتی است.
امکان گفتگوی آنلاین را ایجاد کنید. چت، امکان پرسیدن سوال و رفع ابهام ها را برای بازدیدکننده فراهم میکند.
از سرویس هایی مثل Qualaroo برای بررسی رفتار آخرین بازدیدکنندگانتان استفاده کنید.
نمونه: Buffer
مثال معروف برای استفاده از صفحه فرود به عنوان MVP وبسایت Buffer.com است. بافر درواقع پلتفرمی برای مدیریت شبکه های اجتماعی به صورت یکپارچه است. این وب سایت در ابتدای کار خود، صفحه فرودی شامل ویژگی ها و مزیت ها و نحوه کار خود ایجاد کرد، بعد از اینکه این اطلاعات را به کاربر داد، یک دکمه CTA تحت عنوان مشاهده پلن ها ایجاد کرد. پلن های خود را با ویژگی ها و قیمت خاص هر پلن تعریف کرد و در نهایت برای هریک از آن ها، یک آدرس ایمیل دریافت می کرد. در واقع در آن زمان پلتفرم بافر هنوز آماده هم نشده بود ولی با این صفحه فرود اطلاعات خوبی از اینکه هرکدام از پلن ها چه تعداد درخواست خواهند داشت کسب کرد. بعد از دریافت ۵۰۰ سفارش از این طریق، در عرض یک هفته سایت خود را با امکانات اولیه تاسیس کردند.
۶- وبلاگ (Blog)
ایجاد مطالب مرتبط در وبلاگ یکی از قوی ترین تکنیک های دیجیتال مارکتینگ امروزی است! یک بلاگ خوب میتواند اکثر تکنیک های بازاریابی درونگرا، ربایشی یا Inbound Marketing را شامل بشود: سئو، گوگل ادوردز، بازاریابی رسانه های اجتماعی، بازاریابی ایمیلی و… اما چطور میتوان بازاریابی محتوا را به عنوان یک نوع MVP برای کسب و کارمان استفاده کنیم؟
شاید ندانید اما خیلی از کسب و کارهای امروز، کار خود را با یک بلاگ کوچک و استفاده از استراتژی بازاریابی محتوا شروع کردند، چرا؟ چون با این نوع MVP می توان برنامه ریزی، مدیریت، بهینهسازی و اصلاح کرد، بدون هیچ بودجه ای.
بلاگ یک مزیت بزرگ دارد و آن این است که فقط از طریق یک کانال، ما را به مخاطبمان وصل نمی کند (مثل سئو، بازاریابی شبکه های اجتماعی و…) بلکه، با یک استراتژی تعاملی چندکاناله با چرخه های عمر متفاوت، با فراهم کردن چند ابزار ارتباطی بازاریابی دیجیتال، از جذب، حفظ و اهداف رشد مشتریان خود حمایت می کند. این روند همان چیزی است که در ابتدای کار به آن نیاز داریم، چون نه پول های آنچنانی داریم و نه به صلاح است که برای محصولی که نمی دانیم کسی آن را می خرد یا نه هزینه کنیم!
بهترین مثال برای استفاده از وبلاگ به عنوان حداقل محصول پذیرفتی (MVP)، وبسایت دیجی کالا است. برادران محمدی ابتدای امر کار خود را با یک وبلاگ معمولی شروع کردند. به نوشتن نقد و بررسی در مورد دوربین های دیجیتال روی آوردند و امکان فروش اینترنتی آن ها را هم فراهم کردند تا از همان طریق مشتریان خود را جذب کنند.
۷- شبکه اجتماعی (Social Media)
یک MVP ساده و تقریبا بدون هزینه، استفاده از شبکه های اجتماعی است. یعنی به جای اینکه برای استارتاپ خودمان شروع به کدنویسی و راه اندازی سایت کنیم، یک کانال در تلگرام، یک پیج در اینستاگرام یا هر شبکه اجتماعی دیگری بسازیم و از همان جا اطلاع رسانی و حتی فروش محصولمان را شروع کنیم، کاری که الان هزاران کانال و پیج در تلگرام و اینستاگرام می کنند، خانم های خانه دار و هنرمند زیادی هستند که کالاهای هنرمندانه خود را از طریق همین اینستاگرام میفروشند و بسیار هم موفقند.
پس به جای اینکه محصولمان را بسازیم یا توسعه بدهیم، اول در شبکه های اجتماعی مرتبط و مناسب با محصولمان شروع به فروش کنیم. اخیرا با زیاد شدن درگاه های واسط و همچنین سهولت نوشتن بات تلگرام کار برای افراد بسیار آسان شده است.
ج: جذب سرمایه اولیه (Fundraising)
۸- جذب سرمایه از مشتریان یا کمپین جمع سپاری مالی (Crowdfunding Campaign)
این یک روش خاص از “بفروشش، قبل از اینکه بسازیش” است. روش کار به این شکل است که یک کمپین جذب سرمایه بر روی پلتفرم هایی مثل Kickstarter، IndieGoGo و یا RocketHub و دونیت، فاندوران و… در ایران راه اندازی می کنید. کالا یا خدمت خود را در آن معرفی می کنید و به ازای چیزی (که می تواند نمونه اولیه محصول شما یا اشتراک یکساله سایت شما یا … باشد) پولی را دریاقت می کنید. بدین ترتیب شما اصطلاحا یک کمپین جمع سپاری مالی ایجاد کرده اید، هم به یک اعتبار سنجی از تمایل مشتریانتان برای خریدن یا نخریدن محصولتان دست مییابید و هم پول در می آورید.
مزایای این کار به همین جا ختم نمی شود. چیزی که در یک کمپین جذب سرمایه موفق بدست می آورید مجموعه ای از پذیرندگان و طرفداران اولیه است. صد البته جذب سرمایه اولیه برای همه محصولات و استارتاپ ها روش درستی نیست.
شرکتی به نام پبل از کیک استارتر برای تأمین مالی ایده جذاب خود استفاده کرد: ساخت ساعتی هوشمند. قبل از اینکه آنها ساخت محصول خود را شروع کنند، ایدهشان را در سایت کیک استارتر با بقیه به اشتراک گذاشتند. هر فردی که به طرح علاقه پیدا میکرد، میتوانست از طریق همان فرم، ساعت هوشمند را پیشخرید کند و این بهمعنای دستیابی به هدف کمپین تلقی میشد، یعنی تأمین مالی پروژه. در مرحلهی اول، این مبالغ به ۱۰۰هزار دلار رسید. بهاینترتیب، پس از اتمام فرایند ساخت، ساعتهای هوشمندِ پیشخریدشده، در اولین فرصت به سفارشدهندگان تحویل داده میشد. همین رویه ادامه پیدا کرد، بهطوریکه پبل به یکی از کمپینهای بسیار موفق در کیک استارتر تبدیل شد. درحالحاضر ۱۰میلیون دلار سرمایه برای پیشخرید این ساعتها جمعآوری شده است.
آن ها با تهیه ویدئو و عکس از محصول و درج تاریخ عرضه در یک پوستر، آن ها را بین دوستان، آشنایان و رسانهها پخش کردند. نتیجه این بود که این شرکت به برترین کمپین کیک استارتر در سال ۲۰۱۵ تبدیل شد، چراکه تا آخرین مهلتِ پیشسفارش محصول، مبلغ ۲۰میلیون دلار برای خرید ساعتهای هوشمند پبل جمعآوری شده بود.
۹- پیش فروش مستقیم (Direct Pre-Sales)
استیو بلنک، پدرخوانده مدیریت محصول معتقد است که باید از ساختمان بیرون بزنید و با مشتریان بالقوه و زنده ای که نفس می کشند رو در رو صحبت کنیدتا اعتبار فرضیه های خود را بسنجید. شاید بسیاری از این صحبت کردن با مشتری ها فراری باشند چون ترس از پس زدن دارند و بخواهند از تنها دارایی خود که ایده شان است مراقبت کنند به جای اینکه بفهمند این ایده به درد کسی نمی خورد.
بخشی از هدف بیرون زدن از ساختمان این است که بفهمید ایده کسب و کار شما پذیرفتنی است یا خیر. اگر پاسخ خیر گرفتید یا باید بهبودش دهید و یا به سراغ ایده دیگری بروید. روند بیرون زدن از ساختمان یا حتی اعتبارسنجی ایده برای کاهش هزینه های فرصت و هزینه های واقعی شما (با نساختن محصولی که کسی نمی خواهد) طراحی شده است.
در بعضی موارد بهترین راه این است که با مشتریان بالقوه خود مستقیم صحبت کنید و سعی کنید که محصول خود را پیش فروش کنید. این کار چند مزیت عمده دارد: اول اینکه می توانید برای توسعه محوصل خود، جذب سرمایه اولیه انجام دهید. دوم اینکه می توانید بصورت مستقیم از مشتریان بازخورد بگیرید و سوم اینکه واقعا موفق شدید که محصول خود را به فروش برسانید، محصولی دارید که مشتریان حاضرند برای آن پول پرداخت کنند.
د: ۱۰- حداقل محصول پذیرفتنی تک کاره (Single Feature MVP)
Emre Sokullu در پست خود در techcrunch به این موضوع اشاره می کند که برخی از موفق ترین برنامه ها، با یک فیچر بسیار ساده شروع به کار کردند. برای مثال گوگل یا دراپ باکس. در واقع، این دو وب سایت نسبتا به همان شکلی که در ابتدای راه اندازی خود بودند، باقی ماندند. گوگل هنوز هم در حالت کمینه محصول هست.
اگر شما بخش درباره ما وب سایت های بزرگ را مطالعه نمایید، این موضوع به وضوح قابل مشاهده است. بسیاری از آن ها معتقدند که بزرگترین اشتباه آن ها این بوده است که کار خود را با فیچرهای زیادی آغاز کردند.
شما نمی توانید در آنِ واحد، همه مشکلات تمام مردم را حل کنید.
کلید اصلی اینجاست که هر مشکل بزرگی که به وجود می آید و به بازنگری نرم افزاری زیادی نیاز دارد را به یک مشکل ساده تبدیل کنید که بازنگری کمتری بخواهد. ممکن است موفق نشوید که دقیقا همان مشکل را حل کنید ولی اشکالی ندارد. حل ۸۰% از مشکل اصلی با وجود ۲۰% تلاش، یک پیروزی بزرگ است. مشکل اصلی معمولا در حدی بد نیست که نیاز به ۵ بار تلاش شما برای حل آن داشته باشد.
این همان ارزشی است که استفاده از یک فیچر در وب سایت شما ایجاد می کند.
مزایای ایجاد MVP چیست؟
۱- بازگشت سرمایه یا ROI بالا، با ریسک پایین
این مورد بدین معناست که در سریعترین زمان ممکن و با کمترین ریسک، حداکثر ارزش ممکن را در محصولی ایجاد میکنید. بهعبارتدیگر، بهتر است قبل از اینکه محصول نهایی را به مشتری ارائه دهیم، نیازهای مشتری را شناسایی کنیم و محصول را مطابق با نیازهای او بسازیم.
قبل از اینکه ۱۰ امکان و ویژگی جدید در محصول خود قرار دهید، نظرات و نیازهای مشتریِ خود را درمورد محصول جویا شوید، چراکه ممکن است مشتریان ۱ یا ۲ مورد از ویژگیهای مدنظر شما را بخواهند و به گنجاندن ۸ ویژگی دیگر در محصول، نیازی نباشد. با نساختن آنچه موردنیاز مشتری نیست، میتوانید در هزینه و زمان صرفهجویی کنید.
۲- کاهش زمان و هزینه توسعه محصول
ابتدا درمورد ایده خود تصمیم نهایی بگیرید و بعد بهسراغ توسعه محصول بروید. هرگز قبل از اطمینان از رفع نیازهای مشتری یا حل مشکل موجود، به تیمسازی و فروش و بازاریابی محصول نپردازید.
۳- درجریانگذاشتن سریع مشتریان
زمانی که اولین محصول خود را ساختید، آن را در معرض دید مشتریان قرار دهید تا هم مشتریانتان را زودتر بشناسید و هم نیازهای واقعیشان را. پس از این مرحله میتوانید محصولی بسازید که دقیقا مدنظر مشتری است. در این مرحله، بازخورد مشتری، برای تکمیل ساخت محصول نهایی کمک خوبی به شما میکند.
مزایای شناخت مشتری:
اخذ بازخورد سریعتر درمورد محصول یا خدمات خود؛
تشکیل سادهتر کمپینهای تبلیغاتی در فرایند فروش؛
شناخت راحتتر بازار هدف.
۴- پیداکردن متقاضیان اولیه محصول
نسخه تکمیلنشده محصول خود را تنها در اختیار مشتریان خاص خود قرار دهید و نه هرکس. (استیو بلنک)
قبل از رونمایی از محصول، باید بدانید افرادی که در همان گام نخستِ عرضه، خواهان محصول شما هستند، چه کسانیاند. این افراد در واقع فارغ از اینکه محصول اولیهتان کمبودهایی دارد و هنوز نسخه نهایی آن محسوب نمیشود، اولین کسانی هستند که مشتاقانه بهدنبال حل مشکلشان از طریق محصول یا خدمات شما هستند. اگر بتوانید این متقاضیان اولیه را که همیشه هم وجود دارند، شناسایی کنید، تشکیل کمپینهای تبلیغاتی برای جذب افرادِ بیشتر، سادهتر خواهد بود، چراکه از طریق همین افراد میتوانید کموکاستیهای محصول خود را شناسایی و اصلاح کنید.
تفاوت mvp با نسخه نمایشی (demo) و نمونه اولیه (Prototype) چیست؟
ممکن است MVP که اعتبار ارزش پیشنهادی ما را می سنجد الزاما فرضیه ارتباط با مشتری را نیازماید و نیاز به ساخت ام.وی.پی دیگری برای آزمودن این فرض داشته باشیم. بنابراین ام.وی.پی ها فقط برای اعتبارسنجی مدل کسب و کار، یادگیری و اصلاح مدل ساخته میشوند.
نمونه اولیه یا پیش سازه (Prototype) محصول اصلی است که به شکل دست ساز ساخته میشود تا به سوالات فنی مهندسی، طراحی محصول و امکان پذیری تولید پاسخ دهد. نمونه اولیه امکان پذیر بودن تولید محصول را بررسی میکند و محور آن فناوری و ساخت است نه بازار.(سنجش فن آفرینی نه بازار)
نسخه نمایشی (Demo) برای آشنا شدن کاربر با محصول و ایده است. نسخه نمایشی نمونهای از محصول اصلی که در اختیار مشتری قرار داده میشود تا او با ظاهر و تواناییهای محصول آشنا گردد و بعبارتی ظاهر آن را تجسم کند. هدف نسخه نمایشی، نشان دادن و بررسی ظاهر، ویژگی، توانایی و امکانات محصول اصلی است با این وجود امکاناتی ندارد و قابل فروش نیست.
بنابراین فارغ از نحوه ساخت، mvp، نمونه اولیه و نسخه نمایشی، این ها سه ابزار با سه هدف متفاوت هستند.
mvp مدل کسب و کار را اعتبار سنجی میکند.
نمونه اولیه ،فناوری و امکان ساخت را اعتبار سنجی می نماید.
نسخه نمایشی ویژگیها، توانایی و امکانات محصول را نشان میدهد.
بدیهی است که هیچکدام جای دیگری را نمیگیرد.
منبع: اصفهان پلاس