جستجو

یکی از اتفاقاتی که معمولاً با آمدن سال جدید همراه است، تصمیم به ایجاد عادت‌های خوب و ترک عادت‌های بد است اما چند بار برایمان پیش‌آمده که هفته آخر اسفند یا اول فروردین تصمیم گرفتیم و با خودمان گفتیم از امسال دیگر تغییر می‌کنم، از این به بعد این کارها را انجام می‌دهم و عادت‌های بد X و Y و Z را ترک می‌کنم ولی موفق نشدیم و در میانه راه یا حتی همان ابتدای راه رهایش کردیم؟ هیچ‌کس دوست ندارد عادت بدی داشته باشد و با ویژگی‌های منفی شناخته شود اما دلیل این‌همه شکست چیست؟

ما در این یادداشت قرار است عصاره بخشی از (و نه تمام) کتاب‌های عادت‌های اتمی و برتری خفیف را برایتان بنویسیم.

از تغییر ناامید شده‌ایم. ورزش کردن را بعد از چند روز رها کردیم، کتاب‌هایی که تصمیم گرفته بودیم بخوانیم، همچنان در گوشه اتاق یا در کتابخانه خاک می‌خورند، هنوز در مقابل غذاهای خوشمزه وسوسه می‌شویم و هر شکست ما را ناامیدتر از قبل می‌کند.
با هر شکستی که می‌خوریم از کیسه عزت‌نفسمان خرج می‌شود و هیچ‌چیزی بدتر از این نیست که آدم نسبت به خودش حس بدی داشته باشد و از خودش ناامید باشد؛ در این صورت حتی اگر تمام دنیا ما را به جلو هل بدهند، نهایتاً کسی که باید برای حرکت تصمیم بگیرد یعنی خود ما، مأیوس است و بنابراین انگیزه‌ای برای حرکت و شروع دوباره ندارد.

عادت یعنی چه؟ عادت کردن خوب است یا بد؟ آیا اراده و خودمهاری منبع بی‌پایان هستند؟

عادت به رفتاری گفته می‌شود که به دلیل تکرار زیاد، به‌صورت خودکار درآمده و به ناخودآگاه ذهن ما منتقل شده و مغز برای انجامش نیاز به‌صرف انرژی خیلی زیادی ندارد.
اگر ما به انجام بعضی کارها عادت کنیم خوب است یا بد؟
قبل از هر چیز باید بگوییم که متخصصان علوم شناختی به این رسیده‌اند که اراده و قدرت خودمهاری انسان محدود است، یعنی برای هر فردی ظرفیت مشخص دارد که با انجام تمرین، قادر به افزایش خواهد بود. (مثلاً اگر بخواهیم خیلی ساده مثال بزنیم، اینکه شما تصمیم بگیرید که یک ماه قوز نکنید، نه‌تنها باعث ایجاد عادت صاف نشستن می‌شود، بلکه بر سایر بخش‌های زندگی‌تان هم اثرگذار است) پس باید حواسمان باشد که قدرت اراده ما نامحدود نیست و به‌اندازه‌ای که برای خودسازی تلاش کرده باشیم، باک سوختمان هم به همان اندازه ظرفیت دارد.

خب این چه ربطی به خوبی یا بدی عادت دارد؟

طبق تعریفی که بالا گفتیم، عادت رفتاری است که انرژی کمتری از ذهن می‌گیرد یا بهتر بگوییم، کمتر از باک سوخت ما مصرف می‌کند.
تصور کنید که شما به برخی از فعالیت‌های روزانه‌تان عادت نکرده بودید، مثلاً هرروز زمان زیادی به این فکر می‌کردید که بند کفشم را چگونه ببندم؟ مسواک بزنم یا نزنم؟ سر کار بروم یا نروم؟ همراه با صبحانه باید نان بخورم یا نخورم؟
در این صورت در همان ساعت‌های اولیه روز، بدون این‌که هیچ فعالیت مفید و مؤثری انجام داده باشید، باک اراده‌تان خالی می‌شد. خوبی عادت کردن این است که انرژی مغز را برای کارهای مهم و ارزشمند ذخیره می‌کند.
شما در طول روز کارهای خیلی مهمی دارید و در موقعیت‌های زیادی قرار می‌گیرید که نیاز به تصمیم‌گیری دارید. اگر قرار باشد برای کارهای کوچک و بی‌ارزش انرژی‌تان را هدر بدهید، فرصتی برای انجام کارهای مفید ندارید.
ورزش کردن و کتاب‌خوانی عادت کوچک و کم‌ارزشی است؟
البته که نه! کشمکش دائمی روزانه برای این‌که ورزش بکنم یا نکنم؟ کتاب بخوانم یا نخوانم، اتلاف انرژی است. وقتی کتاب‌خوانی و ورزش به عادت و سبک زندگی شما تبدیل شود، نیازی نیست زمان زیادی در طول روز به انجام دادن یا ندادن آن‌ها فکر کنید، مضافاً این‌که خود کتاب خواندن و ورزش در راستای رشد فردی، سلامتی و تناسب‌اندام انجام می‌شود. هیچ‌کس کتاب نمی‌خواند که بگوید من فرد کتاب‌خوانی هستم و اصلاً مهم نیست اثری بر سبک زندگی‌ام داشته باشد یا نه و یا هیچ‌کس بی قصد خاصی ورزش نمی‌کند؛ حس و حال خوب، سلامتی و تناسب‌اندام معمولاً از عواملی است که ما را به سمت ورزش سوق می‌دهد.
جیمز کلیر در کتاب عادت‌های اتمی به موضوع خیلی مهمی اشاره می‌کند:
وقتی به فکر ایجاد عادت جدید یا ترک عادت بد هستید، به نتیجه و هدف فکر نکنید. وقتی به نتیجه فکر می‌کنیم و نتیجه محور عمل می‌کنیم، با رسیدن به هدف یا نرسیدن به آن، برای ادامه دادن بی‌انگیزه می‌شویم.

پس هدف داشتن چیز بدی است؟

البته که نه! هدف فقط جهت می‌دهد و بدون جهت مشخص نمی‌توان حرکت کرد. ما نمی‌توانیم هم‌زمان در چند جهت مختلف حرکت کنیم.
ما برای ایجاد یا ترک یک عادت، نیاز به تغییر سبک زندگی و نگرش داریم.
دو نفر را تصور کنید که تصمیم گرفته‌اند سیگار را ترک کنند، وقتی بهشان سیگار تعارف شود، اولی می‌گوید: نه نمی‌کشم، دارم ترک می‌کنم و دومی می‌گوید: من سیگاری نیستم!
نفر اول همچنان خودش را معتاد به سیگار می‌داند که در حال ترک کردن است. نفر دوم طرز نگاه به هویت خودش را تغییر داده است.
جیمز کلیر می‌گوید یکی از دوستانش با پرسیدن سؤال «آدم سرحال چیکار می کنه؟» ۴۵ کیلوگرم وزن کم کرد! چون در طول روز مدام از خودش می‌پرسید که آدم سرحال با تاکسی می‌رود یا پیاده؟ بوریتو می‌خورد یا سالاد و…؟ تا کم‌کم به سبک زندگی یک آدم سرحال عادت کرد.

شما به یک رویداد تکرارشونده فکر می‌کنید یا یک هویت جدید؟

وقتی به خودتان فکر می‌کنید، چه چیزهایی به ذهنتان می‌رسد؟ خودتان را با چه ویژگی‌هایی می‌شناسید؟
فردی که مدام در تصمیم‌هایش شکست می‌خورد یا یک نفر که به هرچه اراده کند می‌رسد؟
برای این‌که بتوانید یک عادت جدید در خود ایجاد کنید، به کسی فکر کنید که دوست دارید باشید.

دوست دارید خودتان را با چه ویژگی‌هایی بشناسید؟

مثلاً کسی که معروف به این است که «قدرت نه گفتن» به هر چیزی که در تقابل با ارزش‌هایش باشد را دارد؟
وقتی قدرت نه گفتن به هر چیزی که در تضاد با ارزش‌های ماست به عادتمان تبدیل شود، برای رد کردن پیشنهاد‌ها و وسوسه‌هایی که در ارزش‌های ما جایی ندارند، دچار کشمکش نمی‌شویم. بدون صرف هیچ انرژی اضافی نه می‌گوییم و رد می‌شویم.
کسی که برای هر تصمیم کوچک و بزرگی مدام با خودش درگیر است، انرژی‌ای برای انجام کارهای بزرگ و مؤثر ندارد چون روزانه صدها تصمیم کوچک باک اراده‌اش را خالی می‌کند.
اگر در طول روز مدام خود را در موقعیت‌هایی قرار دهید که ذهنتان دچار کشمکش شود و در تصمیم‌گیری، انرژی خیلی زیادی صرف کنید، نهایتاً باک اراده و خودمهاری‌تان خالی می‌شود. مثلاً ممکن است برای نهار به‌قدری برای خوردن فست‌فود با خودتان کلنجار رفته باشید که در مذاکره مهم کاری بعدازظهر، در کمال ناباوری در مقابل یک تاکتیک مذاکره شکست بخورید و تسلیم شوید و بعد که انرژی ذخیره کردید، با یادآوری آن کلی خودتان را سرزنش کنید.
برای این‌که بتوانیم باک اراده‌مان را صرف چیزهای ارزشمند کنیم، اول‌ازهمه باید فهرست ارزش‌هایمان را تهیه کنیم. اولویت‌های ما در زندگی دقیقاً چه چیزهایی هستند؟
صداقت؟ رفاه؟ خوردن غذاهای خوشمزه؟ تعداد پیام‌هایی که در طول روز دریافت می‌کنیم؟ یادگیری و رشد؟ تعریف و تمجید بقیه؟ رضایت درونی؟ درآمد زیاد؟ هویت مستقل و فعال در تصمیم‌گیری؟ لذت؟
برای این‌که بتوانیم ارزش‌هایمان را به‌درستی اولویت‌بندی کنیم، باید یک‌قدم عقب‌تر برویم. ما به یک مهارت ضروری دیگر هم نیاز داریم!
تفکر سیستمی!

تفکر سیستمی یعنی چه؟

به‌طور خلاصه یعنی هنگام تصمیم‌گیری افق زمانی، مکانی و اجتماعی گسترده‌تری را در نظر بگیریم و تصور نکنیم تصمیم الان ما فقط محدود به الان، خودمان و همین جاست! (خیلی خلاصه!)
اگر من الآن یک ساعت را صرف پرسه زدن در اینستاگرام کنم بهتر است یا ۱۵ صفحه کتاب بخوانم؟ پرسه در اینستاگرام یک لذت آنی و کوتاه‌مدت دارد ولی خواندن کتاب شاید منفعتش یک سال دیگر به من برسد.
اگر من یک محتوای خوب و مفید را در کلاس X ارائه دهم بهتر است یا زبان انگلیسی‌ام را تقویت کنم و محتواهایی که تولید می کنم را به زبان انگلیسی هم در فضای مجازی منتشر کنم تا افراد مختلف در سرتاسر جهان از آن بهره‌مند شوند؟
اگر من این خوراکی را برای فرزندم بخرم که الآن خوشحال شود بهتر است یا فلان اسباب‌بازی فکری را که چند ماه استفاده کند؟ (وقتی تنهایی تصمیم می‌گیریم!!)
کار طاقت‌فرسا و حوصله سر بر خواندن بعضی کتاب‌ها (یا یادگرفتن یک مهارت) بهتر است یا خواندن متن‌های چندخطی در اینستاگرام؟ یادگیری کدام‌یک عمیق‌تر است و ممکن است در آینده‌ی زندگی شخصی و حرفه‌ای من مؤثرتر باشد؟
و هزاران مثال دیگر…
تا اینجا به موضوعات مختلفی پرداختیم که شاید هرکدام چند کتاب و ساعت‌ها بحث و گفت‌وگو نیاز دارد. در آینده مفصل‌تر راجع به هرکدام از این موضوعات صحبت می‌کنیم. اگر بخواهیم از انتهای بحثمان تا اینجا به اول بحث برگردیم:
ما به تفکر سیستمی نیاز داریم تا بتوانیم ارزش‌هایمان را بشناسیم و آن‌ها را اولویت‌بندی کنیم.
با داشتن مهارت تفکر سیستمی، احتمالاً با صرف زمان و انرژی کمتر می‌توانیم تشخیص دهیم کدام گزینه‌ی پیش رو بهتر است و این ما را در قدم بعدی یعنی اولویت‌بندی‌ ارزش‌ها بهتر کمک می‌کند.
وقتی ارزش‌هایمان را خوب بشناسیم و اولویت‌بندی کنیم، می‌توانیم قدرت نه گفتن را در خودمان تقویت کنیم.
به‌جای چشم دوختن به ماشین آخرین‌مدلی که چند سال آینده قرار است سوار شویم، بهتر است به کسی فکر کنیم که قرار است این ماشین را بخرد!
این فرد چه ویژگی‌هایی دارد؟ الآن دارد چه‌کارهایی انجام می‌دهد؟ احتمالاً اگر قرار باشد با تلاش خودمان به این موقعیت برسیم، از همین امروز درآمد چند ده‌میلیونی نداریم و البته با ادامه دادن همین روند هم قرار نیست چند سال آینده این ماشین را بخریم.
فردی که با ایجاد ویژگی‌های سرسختی و پس‌انداز بتواند ماشین آخرین‌مدل بخرد، قطعاً کارهای بزرگ دیگری هم انجام می‌دهد.
این فرد مهارت‌هایی دارد که در آن‌ها به تخصص کافی رسیده است.
به خیلی از هزینه‌های غیرضروری نه گفته است.
این فرد عادت‌های منظمی در خودش ایجاد کرده که نه‌تنها در کار حرفه‌ای‌اش، بلکه در سایر بخش‌های زندگی هم به کمکش می‌آید.
به قول جیمز کلیر، اتم‌ها مولکول‌ها را می‌سازند. عادت‌های کوچک ما هویت ما را می‌سازد و هویت ما باعث ایجاد عادت‌های جدید می‌شود. رفتارهای کوچکی که دیده نمی‌شود، اقدامات کوچک و ظاهراً بی‌نتیجه که در طول زمان تکرار می‌شود، پول‌های کمی که در طول زمان پس‌انداز می‌کنیم، صفحات اندک کتاب‌هایی که می‌خوانیم، همین‌ها هستند که موقعیت چند سال آینده ما را می‌سازند. هیچ‌کس به تغییرات یک‌شبه و ناگهانی نمی‌رسد. تنها اقدامات کوچک و تکرارشونده هستند که نتایج بزرگ و پایدار در پی دارند. ما قرار نیست از امروز شروع کنیم و هرروز یک ساعت ورزش کنیم، دو ساعت کتاب بخوانیم یا چند ساعت با یک نرم‌افزار کشتی بگیریم تا به آن مسلط شویم. آنچه ما امروز هستیم، حاصل چندین سال زندگی و تکرار رفتارهای مشخص است.
اگر روزی فقط ۱۵-۱۰ دقیقه را به یادگیری زبان اختصاص دهید، قطعاً یک تا دو سال آینده به موفقیت‌های بزرگی رسیده‌اید.
اگر با روزی ۲ دقیقه ورزش کردن شروع کنید و به‌مرورزمان و هرچند روز یک‌بار یکی دو دقیقه به زمان آن اضافه کنید و بعد از یکی دو ماه به ثبات زمانی مشخصی برسید، قطعاً یک سال آینده وضعیت جسمی کاملاً متفاوتی دارید.
اگر از همین امروز روزی ۱۵ دقیقه را صرف یادگیری یک مهارت کاربردی بکنید، قطعاً سال آینده یک مهارت جدید خواهید داشت.
قطعاً برخی مهارت‌ها هست که با روزی ۱۰-۵ دقیقه تمرین کردن ایجاد نمی‌شود اما برای شکل‌گیری عادت به یادگیری آن مهارت، باید از همین روزی ۱۰-۵ دقیقه تمرین و افزایش آهسته آن شروع کنیم.
عمیق، وسیع و بلندمدت فکر کنید، اولویت‌ها و ارزش‌هایتان را مشخص کنید، بر پایه آن‌ها تصمیم بگیرید که می‌خواهید چه هویتی داشته باشید و به رفتارهای کوچکی پایبند شوید که این هویت را می‌سازند و این رفتارهای کوچک و اتمی را به‌طور مداوم تکرار کنید و ناامید نشوید.
اگر دمای هوا را از منفی بیست به منفی یک برسانید، یخ آب نمی‌شود و بعد از دمای صفر ناگهان شروع به آب شدن می‌کند اما این به معنی آن نیست که این ۱۹ درجه افزایش دما بی‌تأثیر بوده.
ممکن است چند ماه ورزش کنید و هیچ اثری نداشته باشد.
چند ماه کتاب بخوانید و هیچ دستاورد عملی خاصی نداشته باشد.
چند ماه بنویسید و محتوای خوبی از آب درنیاید.
اما ناامید نشوید و تا لحظه پرواز ادامه بدهید. هر واکنش شیمیایی هم که انجام می‌شود، یک انرژی فعال‌سازی خاصی نیاز دارد، تا زمانی که قله را رد نکرده‌اید، هیچ اتفاقی نمی‌افتد اما به‌محض رد کردن قله، ممکن است انفجار بزرگی رخ دهد (همان موفقیت یک شبه دیگران که ما از دور می ‌بینیم) پس ناامید نشوید 🙂
برای ایجاد عادت‌های بزرگ و دائمی، به افق‌های زمانی ۶ ماه و بیشتر فکر کنید و انتظار نداشته باشید در کمتر از این زمان به نتیجه برسید چون ممکن است دلسرد شوید. مغز ما برای کنار گذاشتن رفتارهای قبلی و شناختن هویت جدید نیاز به زمان دارد. هیچ مغزی هویت جدیدی که یک‌شبه به او تحمیل شده است را نمی‌پذیرد و او را پس می‌زند.

(برای مطالعه بیشتر درباره نحوه ایجاد و تغییر عادت، به کتاب قدرت عادت چارلز داهیگ یا عادت های اتمی جیمز کلیر مراجعه کنید)

 

نویسنده: ساقی نبی لو

مطالعه‌ی بیشتر:

لازم به ذکر است مسئولیت حقوقی تمامی محتواهای تولیدی این وبسایت تحت عنوان «اختصاصی معدن‌مدیا» و در این دسته‌بندی، به عهده رسانه «نوآوران معدن» با شناسه مجوز 88190 می‌باشد؛ سایر محتواهای درج‌شده بازنشر و با ذکر منبع است.