در قسمت های قبلی به طور خلاصه درباره تفکر طراحی و تفکر سیستمی صحبت کردیم. این بار می خواهیم درباره مدل ذهنی استراتژیک اندیشیدن صحبت کنیم.
ممکن است با خودتان فکر کنید که تفکر استراتژیک و استراتژی به درد تدوین برنامههای بزرگ در سازمان ها و کسب و کارهای بزرگ می خورد اما خوب است بدانیم که ما برای مدیریت یک زندگی یا یک کسب و کار کوچک یا بزرگ نیاز به تخصیص منابع داریم و باید به بهترین شکل ممکن از منابع محدودمان استفاده کنیم و وقتی صحبت از منابع به میان می آید سر و کله تفکر استراتژیک هم پیدا می شود. درست است که استراتژی بسیار گسترده است و ممکن است شاخه های زیادی داشته باشد و ما نمی توانیم به سادگی و با یک تعریف چند خطی، کل مفاهیمی که در آن گنجانده شده است را توضیح دهیم اما کسی که تمام تئوری های درس استراتژی را خط به خط حفظ باشد و با مدل پورتر، SWOT، BCG و… آشنایی داشته باشد اما هنوز مدل ذهنی یک استراتژیست را در خودش ایجاد نکرده باشد، در عمل موفقیت چندانی به دست نخواهد آورد.
قبل از این که بخواهیم استراتژیک عمل کنیم، اول باید استراتژیک فکر کنیم و برای شروع کار، نیاز به برداشتن چند قدم اساسی داریم که شاید بر خلاف ظاهرش خیلی هم ساده نباشد.
فرقی نمی کند شما در حال مدیریت یک زندگی یک یا دو نفره هستید یا یک سازمان با تعداد زیادی کارمند، بهرحال منابع محدودی در دسترس دارید.
منظورمان از منابع چیست؟
زمان، پول، سلامتی، قدرت توجه و تمرکز، تخصص، انسان های اطرافمان، مشتری های فعلی کسب و کارمان، همکاران خوب و…
تفکر استراتژیک یعنی حواسمان باشد خوب یا بد، مفید یا مضر بودن منابع را به طور نسبی بررسی کنیم؛ هر ابزار یا روشی که برای کسب و کار یا زندگی دیگری خوب است، الزاماً برای کسب و کار یا زندگی ما مناسب نیست و بالعکس. این کاملاً به جهت و مقصدی که ما در پیش گرفته ایم بستگی دارد که از چه منابع و ابزارهایی استفاده کنیم.
ابتدا ما نیاز داریم مناسب ترین منابع را با توجه به چشم اندازمان انتخاب کنیم و سپس به بهترین شکل ممکن از آن ها استفاده کنیم.
اولویت ها
وقتی صحبت از منابع در تفکر استراتژیک مطرح می شود، عمل کردن بر اساس «اولویت»ها نقش پررنگی پیدا می کند. ما آن قدر زمان و پول و… دراختیار نداریم که هر روشی را که خواستیم امتحان کنیم و هر ابزار و امکاناتی را که نیاز داشتیم، تهیه کنیم، بنابراین نه تنها نیاز داریم که به سراغ کارهایی که در مسیر ما نیستند و ما را به چشم اندازمان نزدیک نمی کنند نرویم، بلکه از بین اقدامات و روشهای مرتبط هم باید آن هایی را انتخاب کنیم که اولویت بیشتری دارند.
استیو جابز یکی از عوامل موفقیت برند اپل را انجام ندادن کارهایی که نباید انجام می دادند، عنوان می کند.
تفکر استراتژیک یعنی رد کردن هر پیشنهادی که استفاده از منابع موجود برای آن، توجیه منطقی ندارد.
(شاید بد نباشد که به این نکته هم توجه کنیم که انتخاب منبع و ابزار، شاید به سادگی آن چه که ما فکر می کنیم نباشد. کسی که از مطالعات آزاد و گاهی نامرتبط با رشته اصلیاش دوری می کند با این علت که باید زمان و سرمایه اش را برای یادگیری مهارت های مرتبط صرف کند، بهتر است این را هم در نظر بگیرد که برای تفکر خلاقانه، ما نیاز به تفکر واگرا داریم. باید بتوانیم ذهن بازتری داشته باشیم و خودمان را در یک حوزه خاص محصور نکنیم. بسیاری از کسب و کارهای موفق حاصل ارتباط دادن چیزهای کاملاً غیرمرتبط است.)
اهمیت زمان
برای استراتژیک فکر کردن ما باید عمیقاً مفهوم زمان را در نظر بگیریم. گذشته، حال و آینده.
حال و آینده ما ناگهان خلق نمی شوند بلکه بر بستر اقدامات ما در گذشته بنا می شوند. ذهن استراتژیست باید تعادل مناسبی بین توجه به زمان حال و آینده داشته باشد و در تصمیم گیری هایش افق بلندمدت را در نظر بگیرد.
ما باید علاوه بر این که برای آینده برنامه می ریزیم، دائماً حواسمان به فرصت های موجود هم باشد، گاهی نیاز داریم با توجه به تغییرات محیطی، سیاسی، اجتماعی و… تغییر مسیر دهیم. پایداری و ایستادگی در مسیر برای حصول یک نتیجه مناسب ضروری است اما در صورتی که نیاز به تغییر وجود دارد، اصرار به ماندن در وضعیت فعلی معنایی ندارد، گاهی ظهور شرایط و امکانات جدید فرصت هایی برای رشد بیشتر پیش رویمان می گذارد.
⭐ منابعی که به محتوای این پست جهت دادند:
تفکر استراتژیک از سایت «متمم»
فایل صوتی مدیریت منابع از محمد رضا شعبانعلی